اصالتها:
1: اصل تمایز حقیقت با مصلحت در تصمیمسازی رهبری[1]
2: اصل تجربهاندوزی از خسارتمحض مذاکرات تحمیلی[2]
۲,۰۰۰ تومان
اصالتها:
۱: اصل تمایز حقیقت با مصلحت در تصمیمسازی رهبری[۱]
۲: اصل تجربهاندوزی از خسارتمحض مذاکرات تحمیلی[۲]
۳: اصل مسئولیتپذیری نخبگان در شکلدهی به گفتمان اجتماعی مؤثر بر تصمیمات کلان[۳]
۴: اصل بیاعتمادی راهبردی به ساختار عهدشکن قدرتهای غربی[۴]
۵: اصل تقدم نظریه مقاومت برای حقائق و حقیقت بر هرگونه مصلحتاندیشی در سیاست تقابلی با دشمنان[۵]
چالشها:
۱: تداوم تحمیل راهبرد غلط مذاکره به نظام از سوی دولتها[۶]
۲: سادهانگاری جامعه در تحلیل رابطه با دشمنان و فراموشی تجربهی تاریخی برجام[۷]
[۱]. موضع حقیقی حکمرانی ولائی، مخالفت اصولی و مستمر با مذاکره دشمان و بهخصوص با آمریکا است و تنها در موارد خاص ولو بهجهت مصالح کلان اجتماعی، گاه اجازه به سطوح محدودی از مذاکره داده میشود، بیآنکه اصل نظریهی مقاومت را نفی شود.
[۲]. نهتنها در مذاکرات ضعیف که در مسیر مذاکرات سیاسی گذشته، بهویژه در دورهی برجام، بارها و بارها از سوی رهبر فقیه هشدار داده شد، اما با اصرار دولت و بخشی از جامعه طی شد و خسارت محض بهجا گذاشت؛ تجربهای که امروز نیز بدون درک و یادآوری، در حال تکرار است.
[۳]. نخبگان و خواص جامعه در ساخت صورت ذهنی مردم از موضوعاتی چون مذاکره مؤثرند؛ اگر در برابر روایتهای اغواگر لیبرالها سکوت کنند یا منفعل باشند، گفتمان اجتماعی به مسیر غلط رفته و رهبری ناچار میشود مصلحت را بر حقیقت مقدم بدارد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.